سنت‌های مذهبی چند گانه ژاپن همچنین به سیاست‌های مذهب متفاوتی در حوزه بین الملل منجر شد. پس از سال ۱۹۹۳، حزب لیبرال دموکرات با از دست دادن اکثریت نمایندگان خود در مجالس علیا و سفلی'، حکومتی ائتلافی با حزب نیو کومیتو در سال ۱۹۹۹ تشکیل داد، حزبی که با گروه مذهبی سوکا گاکایی" با گرایشات بین المللی۔ پیوند نزدیکی دارد. سو کو گاکایی که در سال ۱۹۳۰ به عنوان فرقه کوچک متاثر از بوداییسم تاسیس شد به یکی از مذاهب جدید اصلی در دوره پس از جنگ تبدیل شد که در میان هشت میلیون خانواده ژاپنی عضو داشت. سوکا گاکایی همراه هزاران مذهب جدید دیگر موفق شده است تا در آستانه سقوط ژاپن میجی "شکاف های باقی مانده را با بی اعتبار کردن مذاهب سنتی" پرکند.
 
اهمیت کومیتو در سیاست ژاپن به طور جدی در طول انتخابات پارلمانی ۱۹۹۳ نشان داده شد. این حزب، ۵۲ کرسی را در پارلمان ژاپن (Diet) کسب کرد و به چهار دهه حکومت حزب لیبرال دموکرات به عنوان حزب حاکم ژاپن پایان داد. . خط مشی کومیتو به عنوان شاخه سیاسی سوکا گاکایی با برنامه های سیاسی حزب لیبرال دموکرات هم سویی نداشت. به علاوه، مردم ژاپن که هنوز خاطرات حمله گاز سارین به متروی توکیو در سال ۱۹۹۵ توسط فرقه مذهبی اوم شینریکیو را در ذهن داشتند، با پیوستن نیو کومیتو به حزب لیبرال دموکرات به عنوان شریک ائتلاف در سال ۲۰۰۰ مخالف بودند. با توجه به بدگمانی گسترده مردم به فرقه های مذهبی، ایجاد ائتلاف با کومیتو برای حزب لیبرال دموکرات یک قمار سیاسی خطرناک بود. استفاده از مذهب برای ارتقاء وحدت ملی جهت کسب مشروعیت سیاسی، دومین واقعیت مهم سیاست مذهب در شرق آسیا است. همان طور که در مورد شینتوی دولتی در ژاپن دوران میجی و مسیحیت در کره دوران استعماری نشان داده شد، مذهب در آسیای شرقی معاصر ابزار مهمی برای احیاء آگاهی ملی در بافت های متغیر منطقه ای و جهانی بوده است.اما وسوسه مقاومت برای حزب لیبرال دموکرات بسیار قوی بود، زیرا کومیتو به یکی از بزرگترین ماشین های جمع آوری رای در ژاپن تبدیل شده بود. (۴۳) کومیتو با ورود به حکومت ائتلافی به تقویت اکثریت حزب لیبرال دموکرات در پارلمان کمک کرد. همچنین تابید کومیتو تا اندازه زیادی به انتخاب نامزدهای حزب لیبرال دموکرات در انتخابات اخیر موثر بود. بنابراین معلوم شد که در ژاپن معاصر، احزاب و موضوعات مذهبی برای به قدرت رسیدن حزب لیبرال دموکرات تا زمان پیروزی حزب دموکراتیک ژاپن (DJP) در انتخابات پاییز ۲۰۰۹ حیاتی بوده اند.
 
در کره جنوبی، کلیساهای مسیحی به عنوان حامیان فعال دموکراسی تلقی می شدند. نقش کلیسای کاتولیک در پیشرفت دموکراسی، نمونه ای قابل توجه بود. حتی از زمان اعلام قانون اساسی سختگیرانه یوشین توسط حکومت پارک چونگ هی در سال ۱۹۷۲، کلیسای جامع میونگ دونگ در سئول به عنوان مکان اصلی و نماد ملی اعتراض های دموکراتیک عمل کرده است. با وجود این، در میان سازمان های پروتستان، بین گروه های فعال سیاسی از قبیل مسیحیان افراطی و مسیحیان محافظه کار که برای دهه ها با دیکتاتوری نظامی همکاری می کردند، شکاف وجود دارد. رهبران کلیسای کره جنوبی به دلیل سرکوب بی رحمانه مذاهب دیگر به غیر از شینتوییسم- در زمان اشغال کره توسط ژاپنی ها، نفوذ سیاسی خود را در سال های بعدی حکومت استعماری ژاپن از دست دادند. آنها سعی کردند "موضع غیر سیاسی خود را با تاکید بر آنچه ایمان خالص خوانده می شد (Sunsu sinang) توجیه کنند. در این دوره، رضایت سیاسی توانست پایه و اساس پیوندهای نزدیک بین سازمان های مهم مسیحی و رژیم های اقتدارگرای کره جنوبی در سال های پس از جنگ را ایجاد کند. رهبران مسیحی که متهم به همدستی با ژاپنی ها بودند، در دوره جدید برای بقاء خود تقلا می کردند و تحت عنوان "وحدت مسیحی و استقلال اولیه" به حمایت از حکومت ری (Rhee) روی آوردند. پس از پایان جنگ کره، پیوند بین حکومت ری و کلیسای پروتستان حتی با توجه به سابقه مسیحی و موضع ضد کمونیستی اش محکم تر شد. او نیز در عوض این حمایت ها به سازمان های عمده مسیحی توجه بیشتری کرد. این الگو همچنین در طول سال های بعدی رژیم های نظامی پارک چونگ هی و چون دوو هوان ادامه یافت. همانند چین و ژاپن در کره جنوبی نیز خصوصا در دوره رژیم های اقتدار گرا، مشروعیت و مذهب به هم پیوند خورده بودند.
 
استفاده از مذهب برای ارتقاء وحدت ملی جهت کسب مشروعیت سیاسی، دومین واقعیت مهم سیاست مذهب در شرق آسیا است. همان طور که در مورد شینتوی دولتی در ژاپن دوران میجی و مسیحیت در کره دوران استعماری نشان داده شد، مذهب در آسیای شرقی معاصر ابزار مهمی برای احیاء آگاهی ملی در بافت های متغیر منطقه ای و جهانی بوده است.
 
در چین، گرایش حزب کمونیست به جامعه سازگار باعث شد این حزب تلاش کند وحدت ملی را با توجه به ارزش های کنفوسیوسی ارتقا دهد. همان طور که فرانکو بوگو مولف کتاب پرفروش اخیر درباره "کنفوسیوس در چین" می گوید؛ چینی ها شدیدا به آموزه‌های کنفوسیوسی درباره کیفیت زندگی و این که "چینی بودن به چه معنی است،" روی آورده اند. البته کنفوسیونیسم تنها سنت مذهبی نیست که دولت چین در راستای بهبود وحدت ملی رواج میدهد. اخیرا، حکومت چین مذاهب دیگر خصوصا بوداییسم و تائویسم را نیز رواج داده است. برای مثال، چین در آوریل ۲۰۰۶ میزبان نشست بین المللی رهبران بودایی تحت عنوان "جهانی سازگار ابتدا در ذهن آغاز می شود" بود که مبارزه حزبی برای "جامعه ای سازگار" را در چین نشان می داد. مشابها، مقامات حزبی، خرد تائویسم باستانی را توسعه داده اند. جیا کینگلین، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست و رییس کمیته ملی کنفرانس مشورتی سیاسی خلق چین  در نشست بین المللی آوریل ۲۰۰۷ بر اصول تائویستی از قبیل فروتنی و مسالمت آمیز بودن رفتار به عنوان "اشاره ای الهام بخش به ایجاد جامعه سازگار در چین تاکید کرد. این نشست به دلیل دعوت سیصد نماینده از هفده کشور به نخستین نشست بین المللی از نوع خودش تبدیل شد که چین در پنجاه سال اخیر سازماندهی کرده بود ." در هفدهمین کنگره ملی که در اکتبر ۲۰۰۷ برگزار شد حزب کمونیست با اعلام نیاز به "برآورده کردن تقاضاهای مطرح شده به واسطه وضعیت جدید و تکالیف جدید" واژه مذهب را طی اصلاحیه ای در قانون اساسی اش گنجاند. در این چارچوب، حکومت چین که از طرف مذاهب متعدد حمایت می شد، مشتاق بود که وحدت ملی را تحت لوای مفهوم "جامعه سازگار" ارتقاء دهد.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳